هنر ادبیات

یافته های نوین ادبی وآموزش زبان فارسی

هنر ادبیات

یافته های نوین ادبی وآموزش زبان فارسی

زندگی نامه ی پروین اعتصامی

رخشندهٔ اعتصامی مشهور به پروین اِعتِصامی (۱۲۸۵ تا ۱۳۲۰) از بانوان شاعر ایرانی است

 

فهرست مندرجات

·                     ۱ زندگی

·                     ۲ آثار

·                     ۳ نمونهٔ اشعار

·                     ۴ منابع

·                     ۵ پیوندهای بیرونی

زندگی

اعتصامی در ۲۵ اسفند ۱۲۸۵ خورشیدی در شهر تبریز به دنیا آمد. پدرش یوسف اعتصام الملک از سکنه شفت و اصالتاً آشتیانی بود و مادرش اختر فتوحی ( متوفی ۱۳۵۲) از اهالی آذربایجان بود. [۱] پروین تنها دختر خانواده بود و چهار برادر داشت.

اعتصام الملک پدر پروین از نویسندگان و مبارزان دوران مشروطه بود. او در سال ۱۲۹۱ به همراه خانواده اش از رشت به تهران مهاجرت کرد؛ به همین خاطر پروین از کودکی با مشروطه‌خواهان و چهره‌های فرهنگی آشنا شد و ادبیات را در کنار پدر و استادانی چون دهخدا و ملک الشعرای بهار آموخت. در دوران کودکی، زبان‌های فارسی و عربی را زیر نظر معلمان خصوصی در منزل و زبان انگلیسی را در مدرسه امریکایی‌ها فراگرفت.

پروین در سن ۲۸ سالگی در تیر ماه ۱۳۱۳ با پسرعموی پدرش فضل الله اعتصامی (رئیس شهربانی وقت کرمانشاه) ازدواج کرد ولی این ازدواج به دلیل عدم تناسب فرهنگی بین زوجین، در مرداد ۱۳۱۴ به جدایی انجامید. در همین سال‌ها بود که پروین در کتابخانهٔ دانشسرای عالی به عنوان کتابدار به کار مشغول شد. [۲]

پروین به تشویق ملک‌الشعرای بهار در سال ۱۳۱۵ دیوان خود را منتشر کرد [۳]، ولی مرگ پدرش در دی ماه ۱۳۱۶ در سن ۶۳ سالگی، ضربه هولناک دیگری به روح حساس او وارد کرد که عمق آن را در مرثیه ای که در سوگ پدر سروده است، به خوبی می توان احساس کرد:

پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل

 

تیشه ای بود که شد باعث ویرانی من

پروین اعتصامی عاقبت در تاریخ ۱۵ فروردین ۱۳۲۰ در سن ۳۵ سالگی بر اثر ابتلا به بیماری حصبه در تهران درگذشت و در حرم حضرت معصومه در قم در مقبرهٔ خانوادگی به خاک سپرده شد.

آثار

دیوان پروین، شامل ۲۴۸ قطعه شعر می باشد، که از آن میان ۶۵ قطعه به صورت مناظره است. اشعار پروین اعتصامی بیشتر در قالب قطعات ادبی است که مضامین اجتماعی را با دیدهٔ انتقادی به تصویر کشیده است.

اشعار او را می‌‌توان به دو دسته تقسیم کرد: دسته اول که به سبک خراسانی گفته شده و شامل اندرز و نصیحت است و بیشتر به اشعار ناصرخسرو شبیه است. دسته دوم اشعاری که به سبک عراقی گفته شده و بیشتر جنبه داستانی به ویژه از نوع مناظره دارد و به سبک شعر سعدی نزدیک است. این دسته از اشعار پروین شهرت بیشتری دارند

نمونهٔ اشعار

بخشی اندک از آنچه که پروین در سوگ پدرش سروده است:

 

  پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل

 

تیشه ای بود که شد باعث ویرانی من

عضو جمعیّت حق گشتی و دیگر نـخوری

 

غـم تـنهایی و مـهجوری و حـیرانی من

من کـه قـدر گـهر پاک تـو مـی‌دانستم

 

ز چـه مـفقود شـدی ای گهر کـانی من

من که آب تو ز سرچشمه دل مـی‌دادم

 

آب و رنگت چه شد ای لالۀ نعمانی من

من یکی مرغ غزلخوان تو بـودم چه فتاد

 

که دگر گـوش نـداری به نواخوانی من

گنج خود خوانـدیَم و رفتی و بگـذاشتیَم

 

ای عجب بعد تو با کیست نگهبانی من

دو بیت اول یکی از اشعار پروین:

ای گل تو ز جمعیّت گلزار چه دیدی؟

 

جز سرزنش و بد‌سری خار چه دیدی؟

رفتی به چمن لیک قفس گشت نصیبت

 

غیر از قفس ای مرغ گرفتار چه دیدی؟

بیتی از سعدی که پروین در شعر فوق به آن با آرایهٔ تضمین اشاره می‌کند:

مرغان قفس را المی باشد و شوقی

 

کان مرغ نداند که گرفتار نباشد

 

منابع

1.           جاودانه پروین اعتصامی. به کوشش حسین نمینی. تهران: کتاب فرزان، ۱۳۶۲، ص ۱۸۴. 

2.           جاودانه پروین اعتصامی. به کوشش حسین نمینی. تهران: کتاب فرزان، ۱۳۶۲، ص ۸۲. 

3.           پروین اعتصامی ترسیم کننده تزویر دوران خود بود. خبرگزاری میراث فرهنگی. بازدید در تاریخ ۱۴ مارس ۲۰۰۷.

·                     موسوی گرمارودی، سید علی. اختر چرخ ادب، رجوع شود به: روزنامهٔ همشهری، تهران، ۱۳۸۵

این کتاب که به مناسبت یکصدمین سالروز تولد پروین اعتصامی و در 40 صفحه به چاپ رسیده است، شامل گزیده‌ای از زندگی و شعر اوست.

·                     ضمیمهٔ چاپ ششم دیوان پروین اعتصامی. مجموعهٔ مقالات و قطعات اشعار، که بمناسبت درگذشت و اوّلین سال وفات خانم پروین اعتصامی نوشته و سروده شده است، تهران، تیرماه ۱۳۵۳ شمسی - جمادی‌الثّانی ۱۳۹۴ هجری - ژوئیه ۱۹۷۴ میلادی

·                     کریمی، احمد (ویرایش و تدوین متن)، دیوان پروین اعتصامی، چاپ اوّل، انتشارات یادگار، بهار ۱۳۶۹ به همراه مقدّمهٔ سیمین بهبهانی

·                     چاوش‌اکبری، دکتر رحیم (نگارندهٔ پیشگفتار)، دیوان پروین اعتصامی، چاپ سوّم، ناشر: نشر محمّد، پائیز ۱۳۷۰

·                            

نمونه اثر


آرزوی پرواز

کبوتر بچه‌ای با شوق پرواز

 به جرئت کرد روزی بال و پر باز

 پرید از شاخکی بر شاخساری

گذشت از بامکی بر جو کناری

 نمودش بس که دور آن راه نزدیک

 شدش گیتی به پیش چشم تاریک

 ز وحشت سست شد بر جای ناگاه

 ز رنج خستگی درماند در راه

گه از اندیشه بر هر سو نظر کرد

گه از تشویش، سر در زیر پر کرد

 نه فکرش با قضا دمساز گشتن

 نه‌اش نیروی زان ره بازگشتن

 نه گفتی کان حوادث را چه نامست

 نه راه لانه دانستی کدامست

 نه چون هر شب حدیث آب و دانی

 نه از خواب خوشی نام و نشانی

 فتاد از پای و کرد از عجز فریاد

 ز شاخی مادرش آواز در داد

کزینسان است رسم خودپسندی

 چنین افتند مستان از بلندی

 بدن خردی نیاید از تو کاری

 به پشت عقل باید بردباری

 تورا پرواز بس زودست و دشوار

 ز نو کاران که خواهد کار بسیار

 بیاموزندت این جرئت مَه و سال

 همت نیرو فزایند، هم پر و بال

 هنوزت دل ضعیف و جثه خرد است

 هنوز از چرخ، بیم دستبرد است

 هنوزت نیست پای برزن و بام

 هنوزت نوبت خواب است و آرام

 هنوزت انده بند و قفس نیست

 به جز بازیچه، طفلان را هوس نیست

 نگردد پخته کس با فکر خامی

 نپوید راه هستی را به گامی

 ترا توش هنر میباید اندوخت

 حدیث زندگی میباید آموخت

 بباید هر دو پا محکم نهادن

 از آن پس، فکر بر پای ایستادن

 پریدن بی پر تدبیر، مستی است

 جهان را گه بلندی، گاه پستی است

 

 

حکایتهایی درموردتعلیم وتربیت ازسعدی

 

 

 

حکایت

یکی را از وزرا پسری کودن بود پیش یکی از دانشمندان فرستاد که مرین را تربیتی میکن مگر که عاقل شود. روزگاری تعلیم کردش و مؤثر نبود، پیش پدرش کس فرستاد که این عاقل نمیشود و مرا دیوانه کرد.

چون بود اصل گوهرى قابل

     

تربیت را در او اثر باشد

هیچ صیقل نکو نخواهد کرد

     

آهنی را که بد گهر باشد

خر عیسی گرش به مکه برند

     

چون بیاید هنوز خر باشد

[ویرایش] حکایت

حکیمی پسران را پند همی‌داد که جانان پدر هنر آموزید که ملک و دولت دنیا اعتماد را نشاید و سیم و زر در سفر بر محل خطرست یا دزد به یک بار ببرد یا خواجه به تفاریق بخورد اما هنر چشمه زاینده است و دولت پاینده و گر هنرمند از دولت بیفتد غم نباشد که هنر در نفس خود دولتست هر کجا که رود قدر بیند و در صدر نشیند و بی هنر لقمه چیند و سختی بیند.

وقتی افتاد فتنه‌ای در شام

     

هر کس از گوشه‌ای فرا رفتند

روستا زادگان دانشمند

     

به وزیرى پادشاه رفتند

پسران وزیر ناقص عقل

     

به گدایی به روستا رفتند

[ویرایش] حکایت

یکی از فضلا تعلیم ملک زاده‌ای همی‌داد و ضرب بی محابا[1] زدی و زجر بی قیاس کردی. باری پسر از بی طاقتی شکایت پیش پدر برد و جامه از تن دردمند بر داشت پدر را دل به هم بر آمد. استاد را گفت که پسران آحاد رعیت را چندین جفا و توبیخ[2] روا نمیداری که فرزند مرا، سبب چیست؟ گفت سبب آن که سخن اندیشیده باید گفت و حرکت پسندیده کردن همه خلق را علی العموم و پادشاهان را علی الخصوص به موجب آن که بر دست و زبان ایشان هر چه رفته شود هر آینه به افواه بگویند و قول و فعل عوام الناس را چندان اعتباری نباشد.

اگر صد ناپسند آمد ز دوریش

     

رفیقانش یکى از صد ندانند

وگر یک بذله گوید پادشاهی

     

از اقلیمی به اقلیمی رسانند

پس واجب آمد معلم پادشه زاده را در تهذیب اخلاق خداوند زادگان، انبتهم الله نباتا حسنا[3] اجتهاد از آن بیش کردن که در حقّ عوام

چوب تر را چنانکه خواهی پیچ

     

نشود خشک جز به آتش راست

[ویرایش] حکایت

معلم کُتّابی[4] دیدم در دیار مغرب ترشروی تلخ گفتار بدخوی مردم آزار گدا طبع ناپرهیزگار که عیش مسلمانان به دیدن او تبه گشتی و خواندن قرآنش دل مردم سیه کردی. جمعی پسران پاکیزه و دختران دوشیزه به دست جفای او گرفتار نه زهره خنده و نه یارای گفتار گه عارض[5] سیمین یکی را طپنچه زدی و گه ساق بلورین دیگری شکنجه کردی. القصه شنیدم که طرفی از خباثت نفس او معلوم کردند و بزدند و براندند و مکتب او را به مصلحی دادند پارسای سلیم نیک مرد حلیم که سخن جز به حکم ضرورت نگفتی و موجب آزار کس بر زبانش نرفتی.

کودکان را هیبت استاد نخستین از سر برفت و معلم دومین را اخلاق ملکی دیدند و یک یک دیو شدند به اعتماد حلم او ترک علم دادند اغلب اوقات به بازیچه فراهم نشستندی و لوح درست ناکرده در سر هم شکستندی

استاد معلم چو بود بى آزار

     

خرسک[6] بازند کودکان در بازار

بعد از دو هفته بر آن مسجد گذر کردم، معلم اولین را دیدم که دل خوش کرده بودند و به جای خویش آورده. انصاف برنجیدم و لاحول گفتم که ابلیس را معلم ملائکه دیگر چرا کردند. پیرمردی ظریف جهاندیده گفت:

پادشاهی پسر به مکتب داد

     

لوح سیمینش بر کنار نهاد

بر سر لوح او نبشته به زر

     

جور استاد به ز مهر پدر

[ویرایش] حکایت

پارسا زاده‌ای را نعمت بی کران[7] از ترکه عمان به دست افتاد فسق[8] و فجور آغاز کرد مبذّری[9] پیشه گرفت فی الجمله نماند از سایر معاصی منکری که نکرد و مسکری که نخورد. باری به نصیحتش گفتم ای فرزند دخل آب روانست و عیش آسیای گردان یعنی خرج فراوان کردن مسلم کسی را باشد که دخل معین دارد.

چو دخلت نیست، خرج آهسته تر کن

     

که مى گویند ملاحان 402 سرودى[10]

اگر باران به کوهستان نبارد

     

به سالى دجله گردد، خشک رودى

عقل و ادب پیش گیر و لهو و لعب بگذار که چون نعمت سپری شود سختی بری و پشیمانی خوری. پسر از لذت نای و نوش این سخن در گوش نیاورد و بر قول من اعتراض کرد و گفت راحت عاجل به تشویش محنت آجل[11]منغص کردن خلاف رأی خردمندست:

برو شادی کن ای یار دل فروز

     

غم فردا نشاید خورد امروز

هر که علم شد به سخا و کرم

     

بند نشاید که نهد بر درم

دیدم که نصیحت نمیپذیرد و دم گرم من در آهن سرد او اثر نمیکند ترک مناصحت گرفتم و روی از مصاحبت بگردانیدم و قول حکما کار بستم که گفته‌اند بلِّغ ما عَلیکَ فانَ لَم یَقبلو ما عَلیک[12]

گر چه دانى که نشنوند بگوى

     

هرچه دانى ز نیک و پند

زود باشد که خیره سر[13] بینی

     

به دو پای اوفتاده اندر بند

تا پس از مدتی آنچه اندیشه من بود از نکبت حالش به صورت بدیدم که پاره پاره به هم بر میدوخت و لقمه لقمه همی‌اندوخت دلم از ضعف حالش به هم بر آمد، مروّت ندیدم در چنان حالی ریش به ملامت خراشیدن و نمک پاشیدن پس با دل خود گفتم:

حریف سفله اندر پاى مستى

     

نیندیشد ز روز تنگدستى

درخت اندر بهاران بر فشاند

     

زمستان لاجرم بی برگ ماند

[ویرایش] حکایت

پادشاهی پسری را به ادیبی داد و گفت این فرزند تست، تربیتش همچنان کن که یکی از فرزندان خویش. ادیب خدمت کرد و متقبل شد و سالی چند برو سعی کرد و به جایی نرسید و پسران ادیب در فضل و بلاغت[14] منتهی شدند. ملک دانشمند را مؤاخذت کرد و معاتبت[15] فرمود که وعده خلاف کردی و وفا به جا نیاوردی. گفت بر رأی خداوند روی زمین پوشیده نماند که تربیت یکسانست و طباع مختلف

بر همه عالم همی‌تابد سهیل

     

جایی انبان میکند جایی ادیم[16]

[ویرایش] حکایت

یکی را شنیدم از پیران مربی که مریدی را همی‌گفت ای پسر چندان که تعلق خاطر آدمی زاد به روزیست اگر به روزی ده بودی به مقام از ملائکه در گذشتی

روانت داد و طبع و عقل و ادراک

     

جمال و نطق و رای و فکرت و هوش

کنون پنداری ای ناچیز همت

     

که خواهد کردنت روزی فراموش

[ویرایش] حکایت

اعرابیی را دیدم که پسر را همی‌گفت یا بُنَّی اِنَّک مسئولٌ یومَ القیامةِ ماذا اکتَسَبتَ و لا یُقالُ بمن انتسبتَ یعنی ترا خواهند پرسید که عملت چیست نگویند پدرت کیست.

جامه کعبه را که مى بوسند

     

او نه از کرم پیله نامى شد

با عزیزی نشست روزی چند

     

لاجرم همچنو گرامی شد

[ویرایش] حکایت

در تصانیف حکما آروده‌اند که کژدم را ولادت معهود نیست چنان که دیگر حیوانان را، بل احشای[17] مادر را بخورند و شکمش را بدرند و راه صحرا گیرند و آن پوست‌ها که در خانه کژدم بینند اثر آنست. باری این نکته پیش بزرگی همی‌گفتم، گفت دل من بر صدق این سخن گواهی میدهد و جز چنین نتوان بودن در حالت خردی با مادر و پدر چنین معاملت کرده‌اند لاجرم در بزرگی چنین مقبلند[18] و محبوب

پسرى را پدر وصیت کرد

     

کاى جوان بخت یادگیر این پند

هر که با اهل خود وفا نکند

     

نشود دوست روی و دولتمند

[ویرایش] حکایت

فقیره درویشی حامله بود مدّت حمل بسر آورده و مرین درویش را همه عمر فرزند نیامده بود گفت اگر خدای عزّوجل مرا پسری دهد جزین خرقه که پوشیده دارم هر چه ملک منست ایثار درویشان کنم. اتفاقاً پسر آورد و سفره درویشان به موجب شرط بنهاد. پس از چند سالی که از سفر شام باز آمدم به محلت آن دوست برگذشتم و از چگونگی حالش خبر پرسیدم گفتند به زندان شحنه دَرست. سبب پرسیدم کسی گفت پسرش خمر خورده است و عربده کرده است و خون کسی ریخته و خود از میان گریخته پدر را به علت او سلسله در نای[19] است و بند گران بر پای. گفتم این بلا را به حاجت از خدای عزّوجل خواسته است.

زنان باردار، اى مرد هشیار

     

اگر وقت ولادت مار زایند

از آن بهتر به نزدیک خردمند

     

که فرزندان ناهموار زایند

[ویرایش] حکایت

طفل بودم که بزرگی را پرسیدم از بلوغ گفت در مسطور[20] آمده است که سه نشان دارد یکی پانزده سالگی و دیگر احتلام و سیّم بر آمدن موی پیش اما در حقیقت یک نشان دارد:

بس آنکه در بند رضای حق جلّ وعلا بیش از آن باشی که در بند حظّ نفس خویش و هر آن که درو این صفت موجود نیست به نزد محققان بالغ نشمارندش

به صورت آدمى شد قطره آب

     

که چل روزش قرار اندر رحم ماند

و گر چل ساله را عقل و ادب نیست

     

به تحقیقش نشاید آدمی خواند

هنر باید که صورت میتوان کرد

     

به ایوان‌ها در از شنگرف[21] و زنگار

به دست آوردن دنیا هنر نیست

     

یکی را گر توانی دل به دست آر

[ویرایش] حکایت

سالی نزاعی در پیادگان حجیچ[22] افتاده بود و داعی در آن سفر هم پیاده انصاف در سر و روی هم فتادیم و داد فسوق و جدال بدادیم کجاوه نشینی را شنیدم که با عدیل[23] خود میگفت یاللعجب[24] پیاده عاج[25] چو عرضه شطرنج به سر می‌برد فرزین[26] میشود یعنی به از آن میگردد که بود و پیادگان حاج بادیه به سر بردند و بتر شدند

از من بگوى حاجى مردم گزاى را

     

کو پوستین خلق به آزار مى درد

حاجی تو نیستی شترست از برای آنک

     

بیچاره خار میخورد و بار میبرد

[ویرایش] حکایت

هندوی نفط اندازی همی‌آموخت حکیمی گفت ترا که خانه نیینست بازی نه این است

[ویرایش] حکایت

مردکی را چشم درد خاست پیش بیطار[27] رفت که دوا کن بیطار از آنچه در چشم چارپای میکند در دیده او کشید و کور شد حکومت به داور بردند. گفت برو هیچ تاوان نیست اگر این خر نبودی پیش بیطار نرفتی. مقصود ازین سخن آنست تا بدانی که هر آن که ناآزموده را کار بزرگ فرماید با آنکه ندامت برد به نزدیک خردمندان بخفت رای منسوب گردد.

ندهد هوشمند روشن راى

     

به فرومایه کارهاى خطیر

بوریا باف اگر چه بافنده است

     

نبرندش به کارگاه حریر

[ویرایش] حکایت

یکی را از بزرگان ائمه[28] پسری وفات یافت پرسیدند که بر صندوق گورش چه نویسیم گفت آیات کتاب مجید را عزت و شرف بیش از آن است که روا باشد بر چنین جای‌ها نوشتن که به روزگار سوده گردد و خلایق برو گذرند و سگان برو شاشند، اگر به ضرورت چیزی همی‌نویسند این بیت کفایتست:

بگذر ای دوست تا به وقت بهار

     

سبزه بینی دمیده بر گل من

[ویرایش] حکایت

پارسایی بر یکی از خداوندن نعمت گذر کرد که بنده ای را دست و پای استوار بسته عقوبت همی‌کرد گفت ای پسر همچو تو مخلوقی را خدای عزّوجل اسیر حکم تو گردانیده است و ترا بر وی فضیلت داده شکر نعمت باری تعالی بجای آر و چندین جفا بر وی مپسند نباید[29] که فردای قیامت به از تو باشد و شرمساری بری.

او را تو بده درم خریدی

     

آخر نه به قدرت آفریدی

ای خواجه ارسلان[30] و آغوش[31]

     

فرمانده خود مکن فراموش

در خبرست از خواجه عالم صلی الله علیه و سلم که گفت بزرگترین حسرت روز قیامت آن بود که یکی بنده صالح را به بهشت برند و خواجه فاسق را به دوزخ.

بر غلامی که طوع خدمت تست

     

خشم بی حد مران و طیره[32] مگیر

که فضیحت[33] بود به روز شمار[34]

     

بنده آزاد و خواجه در زنجیر

[ویرایش] حکایت

سالی از بلخ بامیانم سفر بود و راه از حرامیان پر خطر، جوانی بدرقه همراه من شد سپر باز چرخ[35] انداز سلحشور بیش زور که بده مرد توانا کمان او زه کردندی و زور آوران روی زمین پشت او بر زمین نیاوردندی ولیکن چنانکه دانی متنعم بود و سایه پرورده نه جهان دیده و سفر کرده. رعد کوس دلاوران به گوشش نرسیده و برق شمشیر سواران ندیده. اتفاقاً من و این جوان هر دو در پی هم دوان هر آن دیوار قدیمش که پیش آمدی به قوّت بازو بیفکندی و هر درخت عظیم که دیدی به زور سرپنجه بر کندی و تفاخر کنان گفتی

پیل کو تا کتف و بازوى گردان بیند

     

شیر کو تا کف و سر پنجه مردان بیند

ما درین حالت که دو هندو از پس سنگی سر بر آوردند و قصد قتال ما کردند به دست یکی چوبی و در بغل آن دیگر کلوخ کوبی جوان را گفتم چه پایی[36]؟

بیار آنچه دارى ز مردى و زور

     

که دشمن به پاى خود آمد به گور

تیر و کمان را دیدم از دست جوان افتاده و لرزه بر استخوان

نه هر که موى شکافد به تیر جوشن خاى[37]

     

به روز حمله جنگ آوران به دارد پای

چاره جز آن ندیدم که رخت و سلاح و جامه‌ها رها کردیم و جان به سلامت بیاوردیم.

بکارهای گران مرد کار دیده فرست

     

که شیر شرزه در آرد به زیر خمّ کمند

جوان اگر چه قوى یال[38] و پیلتن باشد

     

به جنگ دشمنش از هول بگسلد پیوند

نبرد پیش مصاف آزموده معلوم است

     

چنانکه مساله شرع پیش دانشمند

[ویرایش] حکایت

توانگر زاده‌ای را دیدم بر سر گور پدر نشسته و با درویش بچه‌ای مناظره در پیوسته که صندوق تربت ما سنگین است و کتابه[39] رنگین و فرش رخام[40]انداخته و خشت پیروزه[41] درو به کار برده به گور پدرت چه ماند خشتی دو فراهم آورده و مشتی دو خاک بر آن پاشیده. درویش پسر این بشنید و گفت تا پدرت زیر آن سنگ‌های گران بر خود بجنبیده باشد پدر من به بهشت رسیده باشد.

خر که کمتر نهند بروى بار

     

بى شک آسوده تر کند رفتار

مرد درویش که بار ستم فاقه کشید

     

به در مرگ همانا که سبکبار آید

به همه حال اسیری که ز بندی برهد

     

بهتر از حال امیری که گرفتار آید

[ویرایش] حکایت

بزرگی را پرسیدم در معنی این حدیث که اَعدی عدوِّک نَفسُک الَّتی بینَ جَنبیکَ[42] گفت به حکم آن که هران دشمنی را که با وی احسان کنی دوست گردد مگر نفس را که چندان که مدارا بیش کنی مخالفت زیادت کند.

مراد هر که بر آری مطیع امر تو گشت

     

خلاف نفس که فرمان دهد چو یافت مراد

جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی

یکی در صورت درویشان نه بر صفت ایشان در محفلی دیدم نشسته و شنعتی در پیوسته و دفتر شکایتی باز کرده و ذم توانگران آغاز کرده سخن بدین جا رسانیده که درویش را دست قدرت بسته است و توانگر را پای ارادت شکسته. مرا که پرورده نعمت بزرگانم این سخن سخت آمد گفتم ای یار توانگران دخل مسکینان اند و ذخیره گوشه نشینان و مقصد زائران و کهف مسافران و محتمل[43] بار گران بهر راحت دگران.

دست تناول آنگه به طعام برند که متعلقان و زیر دستان بخورند و فضله مکارم ایشان به ارامل[44] و پیران و اقارب و جیران[45] رسیده

توانگران را وقف است و نذر و مهمانى

     

زکات و فطره و اعتاق[46] و هدی و قربانی

خداوند مکنت به حق مشتغل

     

پراکنده روزى پراکنده دل

اگر قدرت جودست و گر قوت سجود توانگران را به میسر شود که مال مزکّا[47] دارند و جامه پاک و عرض مصون و دل فارغ و قوت طاعت در لقمه لطیف است و صحت عبادت در کسوت نظیف پیداست که از معده خالی چه قوّت آید وز دست تهی چه مروّت وز پای تشنه چه سیر آید و از دست گرسنه[48] چه خیر

مور گرد آورد به تابستان

     

تا فراغت بود زمستانش

[49]عشا بسته و یکی منتظر عشا[50] نشسته هرگز این بدان کی ماند

پس عبادت اینان به قبول اولیتر که جمعند و حاضر نه پریشان و پراکنده خاطر اسباب معیشت ساخته و به اوراد[51] عبادت پرداخته عرب گوید اَعوذ بالله مِنَ الفقر المُکِّبِ و جوارِ من لا یُحَبّ[52] وَ در خبرست الفقرُ سوادُ الوجهِ فی الدّارین[53]. گفتا نشنیدی که پیغمبر علیه السلام گفت الفقرُ فخری. گفتم خاموش که اشارت خواجه[54] علیه السلام به فقر طایفه‌ای است که مرد میدان رضا اند و تسلیم تیر قضا نه اینان که خرقه ابرار[55]پوشند و لقمه ادرار[56] فروشند.

اى طبل بلند بانگ در باطن هیچ

     

بى توشته چه تدبیر کنى دقت بسیج[57]

روى طمع از خلق بپیچ از مردى

     

تسبیح هزار دانه بر دست مپیچ

درویش بی معرفت نیارامد تا فقرش به کفر انجامد کادَ الفقرُ اَنْ یَکونَ کفراً[58] که نشاید جز به وجود نعمت برهنه‌ای پوشیدن یا در استخلاص گرفتاری کوشیدن و ابنای جنس ما را به مرتبه ایشان که رساند و ید علیا[59]به ید سفلی[60] چه ماند نبینی که حق جلّ و علا در محکم تنزیل[61] از نعیم اهل بهشت خبر میدهد که اولئکَ لَهم رزقٌ معلومٌ[62] تا بدانی که مشغول کفاف از دولت عفاف محرومست و ملک فراغت زیر نگین رزق معلوم.

حالی که من این سخن بگفتم عنان طاقت درویش از دست تحمل برفت تیغ زبان بر کشید و اسب فصاحت در میدان وقاحت جهانید و بر من دوانید و گفت چندان مبالغه در وصف ایشان بکردی و سخن‌های پریشان بگفتی که وهم تصور کند که تریاق اند یا کلید خزانه ارزاق مشتی متکبر مغرور معجب نفور[63] مشتغل مال و نعمت مفتتن[64] جاه و ثروت که سخن نگویند الاّ به سفاهت و نظر نکنند الاّ به کراهت. علما را به گدایی منسوب کنند و فقرا را به بی سر و پایی معیوب گردانند و به عزت مالی که دارند و عزّت جاهی که پندارند برتر از همه نشینند و خود را به از همه بینند و نه آن در سر دارند که سر به کسی بردارند بی خبر از قول حکما که گفته اند هر که به طاعت از دیگران کمست و به نعمت بیش به صورت توانگرست و به معنی درویش.

گر بى هنر به مال کند کبر بر حکیم

     

کون خرش شمار، و گرگا و عنبرست[65]

به رنج و سعی کسی نعمتی به چنگ آرد

     

دگر کس آید و بی سعی و رنج بر دارد

[66] شدید بر گمارند تا بار عزیزان ندهند و دست بر سینه صاحب تمیزان نهند و گویند کس اینجا در نیست و راست گفته باشند

گفتم به عذر آن که از دست متوقعان به جان آمده‌اند و از رقعه گدایان به فغان و محال عقلست اگر ریگ بیابان در شود که چشم گدایان پر شود هر کجا سختی کشیده‌ای تلخی دیده‌ای را بینی خود را بشره در کارهای مخوف اندازد و از توابع آن نپرهیزد وز عقوبت ایزد نهراسد و حلال از حرام نشناسد

وگر نعشی دو کس بر دوش گیرند

     

لئیم الطبع پندارد که خوانیست

[67] بریده الا به علّت درویشی شیرمردان را به حکم ضرورت در نقبه‌ای گرفته‌اند و کعب‌ها[68] سفته و محتمل است آن که یکی را از درویشان نفس امّاره طلب کند چو قوّت احسانش نباشد به عصیان مبتلا گردد که بطن و فرج توام اند یعنی فرزند یک شکم اند مادام که این یکی بر جایست آن دگر بر پاست.

شنیدم که درویشی را با حدثی[69] بر خبثی گرفتند با آنکه شرمساری برد بیم سنگساری بود گفت ای مسلمانان قوّت ندارم که زن کنم و طاقت نه که صبر کنم چه کنم لا رهبانیة فی الاِسلام[70] وز جمله مواجب سکون و جمعیت درون که مر توانگر را میسر میشود یکی آنکه هر شب صنمی در برگیرد که هر روز بدو جوانی از سر گیرد صبح تابان را دست از صباحت او بر دل و سر و خرامان را پای از خجالت او در گلمحالست که با حسن طلعت او گرد مناهی گردد یا قصد تباهی کند.

[71] کرد

     

کی التفات کند بر بتان یغمایی

[72]

چون سگ درنده گوشت یافت نپرسد

     

کین شتر صالحست یا خر دجّال

با گرسنگی قوّت پرهیز نماند

     

افلاس[73] عنان از کف تقوی بستاند

[74] که براندی به دفع آن بکوشیدمی و هر شاهی ک بخواندی به فرزین[75] بپوشیدمی تا نقد کیسه همت در باخت و تیر جعبه حجت همه بیانداخت

دین ورز و معرفت که سخندان سجع گوی

     

بر در سلاح دارد و کس در حصار نیست

تا عاقبت الامر دلیلش نماند، ذلیلش کردم. دست تعدی دراز کرد و بیهده گفتن آغاز و سنت جاهلان است که چون به دلیل از خصم فرومانند سلسله خصومت بجنبانند. چون آزر[76] بت تراش که به حجت با پسر بر نیامد به جنگش برخاست که لئنَ لَم تَنتهِ لاَرْجُمنَّکَ[77]. دشنامم داد سقطش گفتم گریبانم درید زنخدانش گرفتم.

انگشت تعجب جهانی

     

از گفت و شنید ما به دندان

القصه مرافعه این سخن پیش قاضی بردیم و به حکومت عدل راضی شدیم تا حاکم مسلمانان مصلحتی جوید. قاضی چو حیلت[78] ما بدید و منطق ما بشنید سر به جیب تفکر فرو برد و پس از تأمل بسیار بر آورد و گفت ای آنکه توانگران را ثنا گفتی و بر درویشان جفا روا داشتی بدان که هر جا که گلست خارست و با خمر خمارست و بر سرگنج مارست و آنجا که درّ شاهوار است نهنگ مردم خوار است. لذت عیش دنیا را لدغه[79] اجل در پس است و نعیم بهشت را دیوار مکاره در پیش.

نظر نکنی در بوستان که بید مشکست و چوب خشک همچنین در زمره توانگران شاکرند و کفور و در حلقه درویشان صابرند و ضجور[80]مقرّبان حق جل و علا توانگرانند درویش سیرت و درویشانند توانگر همت و مهین توانگران آنست که غم درویش خورد و بهین درویشان آنست که کم توانگر گیرد و من یَتوکل علی اللهِ فهوَ حَسبُهُ[81].

پس روی عتاب از من به جانب درویش آورد و گفت ای که گفتی توانگران مشتغلند و ساهی[82] و مست ملاهی[83] نَعَم طایفه‌ای هستند برین صفت که بیان کردی قاصر همت کافر نعمت که ببرند و بنهند و نخورند و ندهند و گر به مثل باران نبارد یا طوفان جهان بر دارد به اعتماد مکنت خویش از محنت درویش نپرسند و از خدای عزّوجل نترسند و گویند

ار از نیستى دیگرى شد هلاک

     

مرا هست، بط[84] را ز طوفان چه باک

[85]

قومی برین نمط که شنیدی و طایفه‌ای خوان نعمت نهاده و دست کرم گشاده طالب نامند و معرفت و صاحب دنیا و آخرت چون بندگان حضرت پادشاه عالم عادل مؤید مظفر منصور مالک ازّمه[86] انام حامی ثغور[87]اسلام وارث ملک سلیمان اعدل ملوک زمن مظفر الدنیا و الدین اتابک ابی بکر سعد ادام الله ایامه و نصر اعلامه

خدای خواست که بر عالمی ببخشاید

     

ترا به رحمت خود پادشاه عال کرد

قاضی چون سخن بدین غایت رسید وز حد قیاس ما اسب مبالغه گذرانید بمقتضای حکم قضاوت رضا دادیم و از مامضی[88] در گذشتیم و بعد از مجارا[89] طریق مدارا گرفتیم و سر به تدارک بر قدم یکدگر نهادیم و بوسه بر سر و روی هم دادیم و ختم سخن برین بود

مکن ز گردش گیتى شکایت، اى درویش

     

که تیره بختى اگر هم برین نسق مردى

توانگرا چو دل و دست کامرانت هست

     

بخور ببخش که دنیا و آخرت بردی

[ویرایش] توضیحات

1.           ^  بی پروا و بی ملاحظه

2.           ^  سرزنش کردن

3.           ^  خداوند ایشان را نیکو بپرورد.

4.           ^  دبستان ـ مکتب

5.           ^  صورت

6.           ^  نوعی بازیست.

7.           ^  کنار

8.           ^  گناهان

9.           ^  ولخرجی

10.       ^  آواز ـ گفتار

11.       ^  آینده

12.       ^  برسان وبگو آنچه بر تو لازم است چون نپذیرند بر تو باکی نیست.

13.       ^  خود سر و نصیحت نشنو

14.       ^  سخندانی

15.       ^  درشتی و عتاب

16.       ^  پوست دباغی شده و موج دار و رنگین.

17.       ^  آنچه در شکم باشد از روده و غیر آن.

18.       ^  نیکبخت

19.       ^  حلق

20.       ^  کتاب و نوشته‌ها

21.       ^  نام سرخی است که از گوگرد و جیوه ساخته میشود و در نقاشی و تذهیب استفاده میشود.

22.       ^  جمع حاج

23.       ^  همکجاوه ـ همسر

24.       ^  عجبا و شگفتا

25.       ^  دندان فیل

26.       ^  نام مهره وزیر شطرنج

27.       ^  طبیب چارپایان

28.       ^  بزرگان و پیشوایان دین

29.       ^  مبادا

30.       ^  شیر درنده

31.       ^  نام غلام

32.       ^  غضب

33.       ^  رسوائی

34.       ^  روز قیامت

35.       ^  تیر انداز

36.       ^  چه نگاه میکنی

37.       ^  پاره کننده زره

38.       ^  گردن

39.       ^  آنچه با خطّ درشت بر مساجد نویسند.

40.       ^  سنگ مرمر

41.       ^  کاشی

42.       ^  دشمنترین دشمنان تو نفس تست که میان دو پهلوی تو قرار گرفته.

43.       ^  حمل کننده

44.       ^  مستمندان

45.       ^  همسایگان

46.       ^  بنده آزاد کردن

47.       ^  زکوة داده شده

48.       ^  آدم گرسنه

49.       ^  گفتن تکبیرة الاحرام

50.       ^  غذای شب

51.       ^  ذکرها

52.       ^  به خدا پناه میبرم ازفقری که شخص را برو میاندازد و همسایگی کسی که وی را دوست ندارم.

53.       ^  فقر سیاه روئی دو جهان است.

54.       ^  پیغمبر

55.       ^  نیکان

56.       ^  وظیفه و مستمرّی

57.       ^  حرکت

58.       ^  نزدیک است فقر که کفر باشد.

59.       ^  دست بخشنده

60.       ^  دست عطا گیرنده

61.       ^  قرآن

62.       ^  ایشان را روزی معیّن است.

63.       ^  نفرت کننده از مردم

64.       ^  شیفته

65.       ^  گاوی که تولید کننده عنبر است.

66.       ^  مأمورین درشت وسخت

67.       ^  مچ و بند دست

68.       ^  قاپ پا

69.       ^  جوان

70.       ^  ترک دنیا و کنارهگیری از مردم در اسلام نیست.

71.       ^  غارت

72.       ^  آن که در پیش وی هر چه خرمای تازه دلش بخواهد مست این کار وی را بی نیاز میکند از اینکه سنگ به خوشه‌ها بیندازد.

73.       ^  تنگدستی

74.       ^  پیاده شطرنج

75.       ^  وزیر شطرنج

76.       ^  عموی حضرت ابراهیم

77.       ^  اگر از کار خود باز نایستی ترا سنگسار کنم.

78.       ^  ظاهر و هیأت

79.       ^  گزیدن

80.       ^  دلتنگ

81.       ^  وآنکه بر خدا توکّل کند خدا وی را کفایت کننده است.

82.       ^  فراموش کار

83.       ^  بازی‌ها و کارهای مشغول کننده

84.       ^  مرغابی

85.       ^  زمانی که در کجاوه‌ها بر شتران ماده سوارند هیچ توجّهی ندارند به کسی که در توده‌های ریگ فرو رفته است.

86.       ^  مهارها

87.       ^  سرحدها

88.       ^  آنچه گذشت.

89.       ^  مجاورت

 

سخنان حکمت آمیز علی (ع)

حدیث (1) امام رضا علیه السلام فرمودند:
 تزاوَرُوا تحـابـوا و تصـافحُـوا و لا تحـاشمـوا
به دیدن یکدیگر روید تا یکدیگر را دوست داشته باشید و دست یکدیگر را بفشارید و به هم خشم نگیرید.

(بحارالانوار،ج78،ص 347)

حدیث (2) حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند:
من اصعد الی الله خالص عبادته اهبط الله عزوجل الیه افضل مصلحته
 کسی که عبادت های خالصانه خود را به سوی خدا فرستد، پروردگار بزرگ برترین مصلحت را به سویش فرو خواهد فرستاد.

(بحار الانوار ، ج 70، ص 249 )

حدیث (3) حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند:
 ان السعید، کل السعید، حق السعید من أحب علیا فی حیاته و بعد موته
همانا سعادتمند(به معنای) کامل و حقیقی کسی است که امام علی(ع) را در دوران زندگی و پس از مرگش دوست داشته باشد.

(مجمع‌ الزوائد علامه‌ هیثمى‌ ، ج‌ 9 ، ص‌ 132)

حدیث (4) حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند:
نحن وسیلته فی خلقه و نحن خاصته و محل قدسه و نحن حجته فی غیبه و نحن ورثه أنبیائه
ما اهل بیت رسول خدا(ص) وسیله ارتباط خدا با مخلوقاتیم ما برگزیدگان خداییم و جایگاه پاکی ها، ما دلیل های روشن خداییم و وارث پیامران الهی

(شرح‌ نهج‌ البلاغه‌ لابن‌ ابی‌ الحدید ، ج‌ 16 ، ص‌ 211)

حدیث (5) حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند:
قاریءُ الحدید، و اذا وقعت، و الرحمن، یدعی فی السموات و الارض، ساکن الفردوس
تلاوت کننده سوره حدید و واقعه و الرحمن در آسمانها و زمین اهل بهشت خوانده می شوند 

(کنزالعمال ، ج‌ 1 ، ص582)

حدیث (6) حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند:
خیارکم الینکم مناکبة و اکرمهم لنسائهم
بهترین شما کسی است که در برخورد با مردم نرم تر و مهربان تر باشد و ارزشمندترین مردم کسانی هستند که با همسرانشان مهربان و بخشنده اند.

(دلال الامامه و کنزالعمال ، ج‌ 7، ص225)

حدیث (7) حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند:
حبب الی من دنیاکم ثلاث: تلاوة کتاب الله و انظر فی وجه رسول و الانفاق فی سبیل الله
از دنیای شما سه چیز محبوب من است: 1-تلاوت قرآن 2-نگاه به چهره رسول خدا 3-انفاق در راه خدا

(وقایع الایام خیابانی، جلد صیام، ص295)

حدیث ( 8) حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند:
فجعل الله...اطاعتنا نظاما للملة و امامتنا أمانا للفرقة
خدا اطاعت و پیروی از ما اهل بیت را سبب برقراری نظم اجتماعی در امت اسلامی و امامت و رهبری ما را عامل وحدت و درامان ماندن از تفرقه ها قرار داده است.

(بحار الانوار، ج 43، ص 158)

حدیث ( 9) امام رضا علیه السلام فرمودند:
لا یستَکمِلُ عَبدٌ حقیقةَ الایمانِ حَتَّى تَکونَ فیهِ خِصالُ ثَلاثٍ: اَلتَّفقُّهُ فِى الدّینِ وَحُسنُ التَّقدیرِ فِى المَعیشَةِ، وَالصَّبرُ عَلَى الرَّزایا.
هیچ بنده ‏اى حقیقت ایمانش را کامل نمى ‏کند مگر این که در او سه خصلت باشد: دین‏ شناسى، تدبر نیکو در زندگى، و شکیبایى در مصیبت‏ها و بلاها.

(بحار الانوار، ج 78، ص 339، ح1 )

حدیث (10) امام رضا علیه السلام فرمودند:
مَن حاسَبَ نَفسَهُ رَبَحَ وَمَن غَفَلَ عَنهَا خَسِر
آن کسى که نفسش را محاسبه کند، سود برده است و آن کسى که از محاسبه نفس غافل بماند، زیان دیده است.

(بحار الأنوار، ج 78، ص 352، باب 26، ح 9)

حدیث (11) امام رضا علیه السلام فرمودند:

مَن رَضى عن الله تعالى بالقَلیل مِن الرّزق رضَى الله منه بالقَلیل مِنَ العَمل
هر کـس به رزق و روزى کم از خدا راضى باشد، خداوند از عمل کم او راضى خواهد بود

(بحـارالانـوار،ج 78،ص 357)

حدیث (12) امام حسین علیه السلام فرمودند:

لاتـَرفع حــاجَتَک إلاّ إلـى أحـَدٍ ثَلاثة: إلـى ذِى دیـنٍ، اَو مُــرُوّة اَو حَسَب
جز به یکى از سه نفر حاجت مبر: به دیندار، یا صاحب مروت، یا کسى که اصالت خانوادگى داشته باشد

(تحف العقول ، ص 251)

حدیث (13) امام رضا علیه السلام فرمودند:
مَـن فـرّج عن مـومـن فـرّج الله عَن قَلبه یـَوم القیمة
هر کس اندوه و مشکلى را از مومنى بر طرف نماید خداوند در روز قیامت انـدوه را از قلبش بر طرف سازد

(اصول کافى، ج 3، ص 268)

حدیث (14) امام حسین علیه السلام فرمودند:
أیما اثنَین جَرى بینهما کلام فطلب أحدهما رضَـى الاخر کانَ سابقة الىَ الجنّة
هر یک از دو نفـرى که میان آنها نزاعى واقع ی و یکـى از آن دو رضایت دیگرى را بجـویـد ، سبقت گیـرنـده اهل بهشت خـواهـد بــود

(محجه البیصاء ج 4،ص 228)

حدیث (15) امام حسین علیه السلام فرمودند:

لاأفلَحَ قـَومٌ اشتَـروا مَـرضـاتِ المَخلـُوق بسَخَطِ الخـالِق
رستگـار نمی ی مـردمـى که خشنـودى مخلـوق را در مقـابل غضب خـالق خریدنـد

(تاریخ طبرى،ص 1،ص 239)

حدیث (16) امام حسین علیه السلام فرمودند:

إنَّ شِیعَتَنا مَن سَلمَت قُلُوبُهُم مٍن کلِّ غَشٍّ وَ غِلٍّ وَ دَغَلٍ
بدرستی که شیعیان ما قلبشان از هرناخالصی و حیله و تزویر پاک است

(فرهنگ سخنان امام حسین ص/ 476)

حدیث (17) امام حسین علیه السلام فرمودند:

لا یأمَن یومَ القیامَةِ إلاّ مَن خافَ الله فِی الدُّنیا
کسی در قیامت در امان نیست مگر کسی که در دنیا ترس از خدا در دل داشت

(مناقب ابن شهر آشوب ج/4 ص/ 69)

حدیث (18) امام حسین علیه السلام فرمودند:

أَعجَزالنّاسٍ مَن عَجَزَ عَنِ الدُّعاء
عاجزترین مردم کسی است که نتواند دعا کند

(بحارالانوارج/ 93 ص/ 294)

حدیث (19) امام حسین علیه السلام فرمودند:

اَلبُکاءُ مِن خَشیةِ اللهِ نَجآةٌ مِنَ النّارِ
گریه از ترس خدا سبب نجات از آتش جهنّم است

(حیات امام حسین ج 1 /ص 183)

حدیث (20) امام محمد باقر علیه السلام فرمودند:

انما یداق الله العباد فی الحساب یوم القیامة علی قدر ما اتاهم من العقول فی الدنیا
خدا در روز قیامت نسبت به حساب بندگانش به اندازه عقلی که در دنیا به آنها داده است باریک بینی می کند

(اصول کافی ج 1 /ص 12)

حدیث (21) رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

طلب العلم فریضة علی کل مسلم، الا ان الله یحب بغاة العلم
طلب علم بر هر مسلمانی واجب است، همانا خدا جویندگان علم را دوست دارد.

(اصول کافی ج 1 /باب دوم/ص 35)

حدیث (22) رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

خَیرُ الأصحابِ مَن قَلَّ شِقاقُهُ و کَثُرَ وِفاقُهُ.
بهترین یاران کسی است که ناسازگاریش اندک باشد و سازگاریش بسیار

(تنبیه الخواطر، ج2، ص123 )

حدیث (23) رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

إنَّ الصَّدَقَة َلتُطفِئُ غَضَبَ الرَّبِّ
صدقه، خشم پروردگار را فرو می‌نشاند.

(کنزالعمال، ح161143 )

حدیث (24) امام حسن عسکری علیه السلام فرمودند:

لَیسَتِ العِبادَةُ کَثرَةَ الصیّامِ وَ الصَّلوةِ وَ انَّما العِبادَةُ کَثرَةُ التَّفَکُّر فی أمر اللهِ.
عبادت کردن به زیادی روزه و نماز نیست، بلکه (حقیقت) عبادت، زیاد در کار خدا اندیشیدن است.

(تحف العقول، ص448)

حدیث (25)  رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:
مَن رَدَّ عَن عِرضِ اَخیهِ المُسلِمِ وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ اَلبَتَّةَ
هرکس آبروی مؤمنی را حفظ کند، بدون تردید بهشت بر او واجب ی.

(ثواب الاعمال و عقاب الاعمال)

حدیث (26) امام صادق علیه السلام فرمودند:
أَقرَبُ ما یَکُونُ العَبدُ إلَی اللهِ وَ هُوَ ساجِدٌ
نزدیکترین حالات بنده به پروردگارت حالت سجده است.

(ثواب الاعمال و عقاب الاعمال)

حدیث (27) امام صادق علیه السلام فرمودند:
إنَّ اللهَ عَزَّوَجَّلَ یََرحَمُ الرَّجُلَ لَشُدَةِ حُبِّ لُوَلَدُه.
براستی که خداوند عزوجل رحم می نماید مرد را، به سبب شدت محبت او به فرزندش.

(ثواب الاعمال و عقاب الاعمال)

حدیث (28) امام حسین علیه السلام فرمودند:

مَن حاوَلَ اَمراً بمَعصِیَهِ اللهِ کانَ اَفوَتَ لِما یَرجُو وَاَسرَعَ لِمَجئ ما یَحذَرُ
آن که در کاری که نافرمانی خداست بکوشد امیدش را از دست می دهد و نگرانیها به او رو می آورد.

(بحار الانوار ، ج 3 ، ص 397)

حدیث (29) امام علی علیه السلام فرمودند:
اَلمُؤمِنُ بَشرُهُ فی وَجِهِهِ وَحُزنُهُ فی قَلبِهِ
شادی مومن در رخسار او و اندوهش در دل است.

(نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره325)

حدیث (30) امام علی علیه السلام فرمودند:
 اَلعِلمُ کَنزٌ عَظیمٌ لایَفنی
علم گنج بزرگی است که با خرج کردن تمام نمی ی

(غرور الحکم و در الکلم)

حدیث (31)رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
اَلعِبادَهُ سَبعونَ جُزء، اَفضَلُها جُزءً طَلَبُ الحَلالِ
عبادت هفتاد جزء است و بالاترین و بزرگترین جزء آن کسب حلال است.

(ثواب الاعمال و عقاب الاعمال)

حدیث (32) امام حسین علیه السلام فرمودند:
اِنّ اَعفَی النّاسِ مَن عَفا عِندَقُدرَتِهِِ
بخشنده ترین مردم کسی است که در هنگام قدرت می بخشد.

(الدره الباهره ، ص24)

حدیث (33) امام باقر علیه السلام فرمودند:
اِصبِروا عَلی اداء الفَرائضِ، وَ صابِروعَدُوُّکُم ، وَ رابِطو امامَکُمُ المُنتَظَرِِ
صبر کنید برگزاردن احکام شرع و شکیبایی ورزید در برابر دشمنتان و آماده و حاضر یراق باشید برای امامتان که در انتظار او هستید.

(غیبه النعمانی، ینابیع الموده)

حدیث (34) امام حسن عسکری علیه السلام فرمودند:

من آنَس بِالله اِستوحَشَ مِنَ النّاس
کسی که با خدا مانوس باشد، از مردم گریزان گردد

(مسند الامام العسکری، ص287)

حدیث (35) امام حسن عسکری علیه السلام فرمودند:

جُعِلتِ الخَبائِثُ فی بَیت وَ جُعِل مِفتاحُهُ الکَذِبَ
تمام پلیدیها در خانه ای قرار داده شده و کلید آن دروغگویی است.

(بحار الانوار، ج78، ص377)

حدیث (36) امام علی علیه السلام فرمودند:

اَللِّّّسانُ سَبُعٌ، اِن خُلّیَ عَنهُ عَقَرَ
زبان، حیوان درنده است، اگر رها ی می گزد.

(نهج البلاغه)

حدیث (37) امام حسن عسکری (ع):

کَفاکَ ادبا تَجنُّبُکَ ما تَکرهُ مِن غَیرکَ
در مقام ادب همین بس که آنچه برای دیگران نمی پسندی، خود از آن دوری کنی

(مسند الامام العسکری، ص288)

حدیث (38) امام حسن عسکری (ع):

ان الوصول الی الله عزوجل سفر لا یدرک الا بامتطاء اللیل
وصول به خداوند عزوجل سفری است که جز با عبادت در شب حاصل نگردد

(مسند الامام العسکری، ص290)

حدیث (39) امام حسن عسکری (ع):

التواضع نعمة لایحسد علیها
تواضع و فروتنی نعمتی است که بر آن حسد نبرند

(تحف العقول، ص489)

حدیث (40) امام حسن عسکری (ع):

لَیسَ مِنَ الاَدَبِ اِظهارِ الفَرَح عِندَ المَحزونِ
اظهار شادی نزد غمدیده، از بی ادبی است

(تحف العقول، ص489)

حدیث (41) امام حسن عسکری علیه السلام فرمودند:

المومن برکة علی المومن و حجة و علی الکافر
مومن برای مومن برکت و برای کافر، اتمام حجت است.

(تحف العقول، ص489)

حدیث (42) امام موسی کاظم علیه السلام فرمودند:

مَن لَم یجِد لِلاساءَةِ مَضَضّا لَم یکن عِندَهُ لِلاِحسانِ مَوقعٌ.
کسی که مزه رنج و سختی را نچشیده، نیکی و احسان در نزد او جایگاهی ندارد.

(بحارالانوار، جلد 78، ص333)

حدیث (43) امام موسی کاظم علیه السلام فرمودند:
أفضَلُ العِبادَةِ بَعدِ المَعرِفَةِ‌ إِنتِظارُ‌ الفَرَجِ
بهترین عبادت بعد از شناختن خداوند،‌ انتظار فرج و گشایش است.

(تحف العقول، ص403)

حدیث (44) امام محمدباقر علیه السلام فرمودند:

خُذُوا الکلِمَةَ اطَّیبَةَ مِمَّن قالَها و إن لَم یعمَل بِها
سخن طیب و پاکیزه را از هر که گفت بگیرید،‌ اگر چه او خود،‌ بدان عمل نکند.

(تحف العقول، ص391)

حدیث (45) امام موسی کاظم علیه السلام فرمودند:

مَن أرادَ أن یکنَ‌ أقوَی النّاسِ‌ فَلیتَوکل عَلی اللهِ
هر که می خواهد که قویترین مردم باشد بر خدا توکل نماید.

(بحار الانوار،7 ، ص143)

حدیث (46) امام موسی کاظم علیه السلام فرمودند:

أوشَک دَعوَةً‌ وَ أسرَعُ إجابَةُ دُعاءُ المَرءِ لاِخیهِ‌ بِظَهرِ الغَیبِ.
دعایی که بیشتر امید اجابت آن می رود و زودتر به اجابت می رسد،‌ دعا برای برادر دینی است در پشت سر او.

(اصول کافی،ج1 ،ص52)

حدیث (47) امام علی علیه السلام فرمودند:

اُحصُدِ الشَّرَّ مِن صَدرِ غَیرِک بِقَلعِهِ مِن صَدرِک.
قلب خود را از کینه دیگران پاک کن،‌ تا قلب آنها از کینه تو پاک ی.

(الامالی، ج2، ص 174)

حدیث (48) امام علی علیه السلام فرمودند:

مَن ظَنَّ بِکَ‌ خَیرَاً فَصَدِق ظَنَّه.
کسی که به تو گمان نیکی برد، گمانش را (عملاً) تصدیق کن.

(نهج البلاغه نامه 31)

حدیث (49) امام علی علیه السلام فرمودند:
اَلعَفافُ زِینَهُ‌ الفَقرِ، وَ الشُّکرُ زِینَهُ الغِنَی. 
خویشتن داری، زینت فقر است و سپاس گزاری زینت غنا و توانگری.

(تحف العقول ص 75)

حدیث (50) امام علی علیه السلام فرمودند:

إِذَا ختَشَمَ المُومِن أَخَاهُ فَقَد فَارقَهُ
به خشم درآوردن و شرمنده ساختن دوست، مقدمه جدایی از اوست.

(محاضرات ج2 ص28)

حدیث (51) امام علی علیه السلام فرمودند:

قِیمَهُ کلَّ امرِی ءٍ مَا یحسِنُهُ
قیمت و ارزش هر کس به اندازه ی کاری است که به خوبی می تواند انجام دهد.

(بیان و التبین ص 179)

حدیث (52) امام علی علیه السلام فرمودند:

بِکَثرَةِ الصَّمتِ تَکون الهَیبَهُ، وَ بِالنَّصَفَهِ یَکثُر المُوَاصِلونَ
کثرت سکوت موجب ابهت و بزرگی است و انصاف مایه فزونی دوستان است.

حدیث (53) امام علی علیه السلام فرمودند:
لا تَرَی الجاهِلَ اِلّا مُفرِطاً اَو مُفَرِّطاً.
همیشه جاهل: یا افراط گر و تجاوزکار و یا کندرو و تفریط کننده است.

(النهایه،جلد 3 ص 435)

حدیث (54) امام علی علیه السلام فرمودند:

اَکثَرُ مَصَارعِ‌ العُقُولِ تَحتَ بُرُوقِ المَطَامِعِ.
قربانگاه عقلها غالبا در پرتو طمعها است.

(محاضرات ج 1 ص 251)

حدیث (55) امام محمد باقر علیه السلام فرمودند:

قُولُوا لِلنّاسِ‌ أحسَنَ ما تُحِبُّونَ أن یقالَ لَکم.
به مردم بگویید بهتر از آن چیزی که می خواهید به شما بگویند.

(محاضرات ج 1 ص 251)

حدیث (56) امام محمد باقر علیه السلام فرمودند:

افضل العبادة عفة البطن و الفرج
بالاترین عبادت، عفت شکم و شهوت است

(تحف العقول، ص 296)

حدیث (57) امام علی علیه السلام فرمودند:

ثمَرَهُ التَّفِریطِ النَّدامَهُ، وَ ثَمَرَهُ الحَزمِ السَّلامَهُ
ثمره تفریط و کوتاهی پشیمانی است و ثمره دور اندیشی سلامت.

(محاظرات ج2 ص 313)

حدیث (58) امام علی علیه السلام فرمودند:

أشَدُّ الذُّنُوبِ مَا استَهَانَ بِهِ صَاحِبُهُ.
سخت ترین گناهان آن است که صاحبش آن را کوچک بشمرد.

 (نهج البلاغه حکمت 348)

حدیث (59) امام محمد باقر علیه السلام فرمودند:

ما عَرَفَ اَللهَ مَن عَصاهُ.
خدا را نشناخته آن که نافرمانی اش کند

(تحف العقول ص294)

حدیث (60) امام محمد باقر علیه السلام فرمودند:
لا یکونُ اَلعَبدُ عالِماً حَتّی لا یکونَ حاسِداً لِمَن فَوقَهُ و لا مُحَقِّراً لِمَن دُونَهُ.
هیچ بنده ای عالم نباشد تا اینکه به بالا دست خود حسد نبرد و زیر دست خود را خوار نشمارد.

(تحف العقول ص293)

حدیث (61) امام علی علیه السلام فرمودند:
اَعجَزُ النَّاسِ مَن عَجَزَ عَنِ اکتِسابِ الاِخوَانِ، وَاَعجَزُ مِنهُ مَن ضَّیعَ مَن ظَفِرَ بِهِ مِنهُم
عاجز ترین مردم کسی است که از بدست آوردن دوست عاجز بماند و از او عاجزتر کسی است که دوستان بدست آورده را از دست بدهد

(الامالی ص 110)

حدیث (62) امام موسی کاظم علیه السلام فرمودند:
اَلمُومِنُ مِثلُ کفَّتی المیزانِ کلَّما زیدَ فی ایمانِهِ زیدَ فی بَلائِهِ.
مومن همانند دو کفه ترازوست. هرگاه به ایمانش افزوده گردد، به بلایش نیز افزوده می گردد

( تحف العقول ص 408)

حدیث (63) امام موسی کاظم علیه السلام فرمودند:
اَفضَلُ العِبادَةِ بَعدَ المَعرِفَةِ إِنتِظارُ الفَرَجِ.
بهترین عبادت بعد از شناختن خداوند، انتظار فرج و گشایش است.

(تحف العقول ص 403)

حدیث (64) امام حسن عسکری علیه السلام فرمودند:
لا تُمار فَیذهَبَ بَهاوُک وَ لا تمازح فَیجتَرَاُ عَلَیک
جدال مکن که ارزشت می رود و شوخی مکن که بر تو دلیر شوند

(تحف العقول ص 486)

حدیث (65) امام علی علیه السلام فرمودند:
یابنَ آدَمَ ما کسَبتَ فَوقَ قُوَّتِک ، فَاَنتَ فیهِ خازِنٌ لِغَیرِک.
ای فرزند آدم! هرچه بیشتر از مقدار خوراکت به دست آوری خزانه دار دیگران خواهی بود.

(مروج الذهب ج 2 ص 246)

حدیث (66) امام علی علیه السلام فرمودند:
لا یعابُ المَرءُ بِتَاخیرِ حَقهِ اِنمَا یعابُ مَن اَخَذَ ما لَیسَ لَهُ.
برای انسان عیب نیست که حقش تاخیر افتد، عیب آن است که چیزی را که حقش نیست بگیرد

(الامالی ج 1 ص 76)

حدیث (67)پیامبر اکرم (ص) فرمودند:
لکل شیئى زکاة و زکاة الابدان الصیام
براى هر چیزى زکاتى است و زکات بدنها روزه است.

(الکافى، ج 4، ص 62)

حدیث (68) امام علی علیه السلام فرمودند:
صوم النفس عن لذات الدنیا انفع الصیام
روزه نفس از لذتهاى دنیوى سودمندترین روزه ‏هاست.

(غرر الحکم، ج 1 ص 416)

حدیث (69) امام صادق علیه السلام فرمودند:
اذا صمت فلیصم سمعک و بصرک و شعرک و جلدک.
آنگاه که روزه مى ‏گیرى باید چشم و گوش و مو و پوست تو هم روزه ‏دار باشند.(یعنى از گناهان پرهیز کند.)

(الکافى ج 4 ص 87)

حدیث (70) امام رضا علیه السلام فرمودند:

من قرا فى شهر رمضان ایة من کتاب الله کان کمن ختم القران فى غیره من الشهور.
هر کس ماه رمضان یک آیه از کتاب خدا را قرائت کند مثل اینست که درماههاى دیگر تمام قرآن را بخواند.

(بحار الانوار ج93، ص346)

حدیث (71) پیامبر اکرم (ص) فرمودند:
هو شهر اوله رحمة و اوسطه مغفرة و اخره عتق من النار.
رمضان ماهى است که ابتدایش رحمت است و میانه‏اش مغفرت و پایانش آزادى از آتش جهنم.

(بحار الانوار،ج93،ص342)

حدیث (72) امام محمد باقر علیه السلام فرمودند:
لا فَضیلَةَ کالجِهادِ ، ولا جِهادَ کمُجاهَدَةِ اَلهَوی
فضیلتی چون جهاد نیست ، و جهادی چون مبارزه با هوای نفس نیست

(تحف العقول ص 286)

حدیث (73) امام حسن مجتبی علیه السلام فرمودند:
لا تُجاهِدِ الطَّلَبَ جِهادَ الغالِبِ وَ لا تَتَّکل عَلَى القَدَرِ إِتَّکالَ المُستَسلَمِ.
چون شخص پیروز در طلب مکوش، و چون انسان تسلیم شده به قَدَر اعتماد مکن [بلکه با تلاش پیگیر و اعتماد و توکل به خداوند، کار کن].

(تحف العقول ، ص 236 )

حدیث (74) امام صادق علیه السلام فرمودند:
اثافى الاسلام ثلاثة: الصلوة و الزکوة و الولایة،لا تصح واحدة منهن الا بصاحبتیها
سنگهاى زیربناى اسلام سه چیز است: نماز، زکات و ولایت که هیچ یک از آنها بدون دیگرى درست نمى‏ ی.

(کافى جلد2، ص 18)

حدیث (75) امام علی علیه السلام فرمودند:
لا غِنَی کالعَقلِ، و لا فَقرَ کالجَهلِ، و لا میراثَ کالاَدَب و لا ظَهیرَ کالمُشاوَرَه
هیچ ثروتی چون عقل و هیچ فقری چون جهل و هیچ میراثی چون ادب و هیچ پشتیبانی چون مشورت نخواهد بود.

(تحف العقول ص89)

حدیث (76) امام صادق علیه السلام فرمودند:

ان من تمام الصوم اعطاء الزکاة یعنى الفطرة کما ان الصلوة على النبى (ص) من تمام الصلوة
تکمیل روزه به پرداخت زکاة یعنى فطره است، همچنان که صلوات بر پیامبر (ص) کمال نماز است

(وسائل الشیعه، ج 6 ص 221)

حدیث (77) امام علی علیه السلام فرمودند:
رُبِّ عالِمٍ قَد قَتَلَهُ جَهلُهُ ، وَ عِلمُهُ مَعَهُ لا ینفَعُهُ.
چه بسیارند دانشمندانی که جهلشان آنها را کشته در حالی که علمشان با آنهاست، اما به حالشان سودی نمی دهد.

(ارشاد ص144)

حدیث (78) امام حسن عسگری علیه السلام فرمودند:
اَشَدُّ النّاس اجتهاداً مَن تَرَک الذُّنوبَ.
کوشنده ترین مردم کسی است که گناهان را رها سازد.

(تحف العقول ، ص 489)

حدیث (79) امام موسی کاظم علیه السلام فرمودند:
اِیاک وَ المِزاحَ فَاِنَّهُ یذهَبُ بِنُورِ ایمانِک
از شوخی (بی مورد) بپرهیز، زیرا که شوخی نور ایمان تو را می برد.

(بحارالانوار،ج78،ص321)

حدیث (80) رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

اثنان یعلهما الله فی الدنیا البغی وعقوق الوالدین.
دو چیز را خداوند در دنیا کیفر میدهد : تعدی و ناسپاسی پدر و مادر.

(کنز العمال، ج 16، ص 462، ح 45458)

حدیث (81) رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

ادعوا الله و اََنتم موقنون بالاجابة واعلموا اَنَّ الله لا یستجیبُ دعاء من قَلب غافل لاه.
خدا را بخوانید و به اجابت دعای خود یقین داشته باشید و بدانید که خداوند دعا را از قلب غافل بیخبر نمی پذیرد

(کنز العمال، ج2، ص72)

حدیث (82) امام صادق علیه السلام فرمودند:
الـرغبه فـى الـدنیـا تـورث الغم و الحزن والزهـد فـى الدنیا راحه القلب و البـدن.
رغبت و تمایل به دنیا مایه غم و اندوه و زهد و بـى میلى به دنیا سبب راحتى قلب و بدن است.

(تحف العقول، ص 358)

حدیث (83) امام صادق علیه السلام فرمودند:

مَن عَرَفَ اللهَ خافَ اللهَ و مَن خافَ اللهَ سَخَت نَفسَهُ عَنِ الدُّنیا.
هر که خدا رابشناسد ترس او در دلش می افتد و هر از خدا ترسان باشد نفسش از دنیا باز می ماند.

(جهاد النفس، ص 83)

حدیث (84) امام کاظم علیه السلام فرمودند:
افضل ما یتقرب به العبد الی الله بعد المعرفة به ، الصلوة
بهترین چیزی که بنده بعد از شناخت خدا به وسیله آن به درگاه الهی تقرب پیدا می کند، نماز است.

(تحف العقول،ص455)

حدیث (85) رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
انَّ الدینارَ وَ الدُّرهَمَ اَهلَکا مَن کانَ قَبلکم و هُما مُهلِکاکم.
همانا دینار و درهم پیشینیان شما را به هلاکت رساند و همین دو نیز هلاک کننده شماست.

(جهاد النفس، ص 247)

حدیث (86) امام حسین علیه السلام فرمودند:

لا یأمن یوم القیامة إلا من خاف الله فی الدنیا.
هیچ کس روز قیامت در امان نیست ، مگر آن که در دنیا خدا ترس باشد.

(بحار الانوار،ج 4،ص 19)

حدیث (87) امام حسین علیه السلام فرمودند:

لا أفلح قوم إشتروا مرضاة المخلوق بسخط الخالق.
کسانی که رضایت مخلوق را به بهای غضب خالق بخرند، رستگار نخواهند شد.

(مقتل خوارزمی،ج 1،ص239)

حدیث (88) امام حسن علیه السلام فرمودند:

المسؤول حر حتی یعد ، ومسترق المسؤول حتی ینجز.
انسان تا وعده نداده ، آزاد است . اما وقتی وعده میدهد زیر بار مسؤولیت میرود ،و تا به وعدهاش عمل نکند رها نخواهد شد .

(بحار الانوار،ج78،ص113)

حدیث (89) امام علی علیه السلام فرمودند:

خالطوا الناس مخالطه ان متم معها بکوا علیکم ، و ان عشتم حنوا الیکم
با مردم آنچنان معاشرت کنید که اگر بمیرید بر مرگ شما اشک ریزند و اگر زنده بمانید به شما عشق ورزند.

(نهج البلاغه)

حدیث (90) امام حسین علیه السلام فرمودند:

من حاول اَمرا بمعصیة الله کان اَفوت لما یرجو و اَسرع لما یحذر.
کسی که بخواهد از راه گناه به مقصدی برسد ، دیرتر به آروزیش می رسد و زودتر به آنچه می ترسد گرفتار می ی .

(بحارالانوار،ج78،ص120)

حدیث (91) امام حسین علیه السلام فرمودند:

من طلب رضی الناس بسخط الله وکله الله إلی الناس . 
کسی که برای جلب رضایت و خوشنودی مردم ، موجب خشم و غضب خداوند ی، خداوند او را به مردم وا می گذارد.

(بحارالانوار،ج78،ص126)

حدیث (92) رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
لا فقر اَشد من الجهل ، لا مال اَعود من العقل . 
هیچ تهیدستی سخت تر از نادانی و هیچ مالی سودمندتر از عقل نیست .

(اصول کافی،ج1،ص30)

حدیث (93) امام علی علیه السلام فرمودند:

لکل شی ء وجه و وجه دینکم الصلاة
هر چیز دارای سیماست ، سیمای دین شما نماز است .

(بحار الانوار،ج82،ص227)

حدیث (94) امام صادق علیه السلام فرمودند:
 اَحبّ اخوانى الى من اهدى الى عیوبى
محبـوبتـرین بـرادرانـم نزد من، کسـى است که عیبهایـم را به من اهدا کنـد.

(تحف العقول،ص366)

حدیث (95) رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
لا ینال شفاعتی من اخر الصلوة بعد وقتها
کسی که نماز را از وقتش تأخیر بیندازد، (فردای قیامت) به شفاعت من نخواهدرسید

(بحارالانوار،ج،83ص20)

حدیث (96) امام علی علیه السلام فرمودند:
العلم وراثه کریمه ، و الاداب حلل مجدده ، و الفکرمرآه صافیه
علم میراث گرانبهائی است و ادب لباس فاخر و زینتی است و فکر آئینه ای است صاف

(نهج البلاغه)

حدیث (97) امام محمدباقر علیه السلام فرمودند:
من ترک الجماعة رغبة عنها و عن جماعة المسلمین من غیر علة فلا صلاة له
کسی که از روی بی میلی ،بدون عذر و علت نمازجماعت را که اجتماع مسلمانان است ترک کند، نمازی برای او نیست.

(امالی شیخ صدوق،ص290)

حدیث (98) امام علی علیه السلام فرمودند:
من صلی رکعتین یعلم مایقول فیهما انصرف و لیس بینه و بین الله - عز وجل - ذنب
هر کس دو رکعت نماز بخواند و بداند چه می گوید، از نماز فارغ می ی، درحالی که میان او و میان خدای عز و جل گناهی نیست.

(اصول وافی،ج2،ص100)

حدیث (99) امام حسین علیه السلام فرمودند:
من اَحبک نهاک و من اَبغضک اَغراک.
کسی که تو را دوست دارد، از تو انتقاد می کند و کسی که با تو دشمنی دارد، از تو تعریف و تمجید می کند

(بحار الانوار،ج75،ص128)

حدیث (100) امام علی علیه السلام فرمودند:
اَکبَرُ العَیبِ اَن تَعیبَ ما فیک مِثلُهُ.
بزرکترین عیب آن است که آنچه را که مانند آن در خود توست عیب بشماری.

(جهاد النفس)

کند